جدول جو
جدول جو

معنی تیم تار - جستجوی لغت در جدول جو

تیم تار
پراکنده، سرگردان
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نیم تاج
تصویر نیم تاج
تاج کوچک مرصع، جقه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تار تار
تصویر تار تار
پاره پاره، چاک چاک، تکه تکه، ریش ریش، قاچ قاچ، ریز ریز، لخت لخت، شرحه شرحه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تام تام
تصویر تام تام
نوعی ساز، صفحۀ فلزی گرد که آن را آویزان می کنند و با چکش می نوازند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تیک تاک
تصویر تیک تاک
صدای یک نواخت مانند صدای ساعت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نیم دار
تصویر نیم دار
لباسی که مدتی بر تن کرده باشند، کارکرده
فرهنگ فارسی عمید
نیم دفعه، کنایه از لحظه ای کوتاه:
هر که به کوی تو نیم بار فروشد
جان به یکی دم هزار بار برآورد،
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(اَ یَ)
که تخم کارد. کارندۀتخم. برزگر. که تخم افشاند. تخم کارنده:
این عهدشکن که روزگار است
چون برزگران تخمکار است.
نظامی.
دل تخمکاران بود رنج کش
چو خرمن برآید بخندند خوش.
سعدی (بوستان)
لغت نامه دهخدا
نوعی از آرایش که به سر عروس می گذارند، (ناظم الاطباء)، تاج کوچک مرصع به جواهر، جقه، تاجی که از دیبا بافند و به جواهر مرصع سازند، (از غیاث اللغات) (آنندراج) (از فرهنگ فارسی معین) :
جامه ای دارد ز لعل و نیم تاجی از حباب
عقل و دانش برد و شد تا ایمن از وی نغنوید،
حافظ (دیوان چ قزوینی - غنی ص 367)،
مرصع نیم تاجی بر سرش بود
که ماه نو کلاه زرگرش بود،
ناظم (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
مزدور، (رشیدی) (جهانگیری) (آنندراج) (انجمن آرا)، رجوع به نیم کاره و نیم کاری شود:
تو صاحب کار جبرئیلی
بدگوی تو نیم کار شیطان،
خاقانی،
، شاگرد، (یادداشت مؤلف)، صنعتگری را گویند که به دست افزار دیگران کار کند و از آنچه اجرت یابد به مالک دست افزار حصه دهد، (غیاث اللغات)، مناصفه کار، مضارب، (یادداشت مؤلف)، مزارع، (یادداشت مؤلف)، زارعی که به موجب عقد مزارعه نیمی از محصول دیم را می گیرد، (فرهنگ فارسی معین)، نیم کاره، هرچیز ناقص و ناتمام، (آنندراج)، کاری که نصفی یا برخی از آن را انجام داده اند، رجوع به نیم کاره شود، فرسوده شده، کارکرده، (ناظم الاطباء)،
- نیم کار گذاشتن، ناتمام رها کردن، به آخر نرساندن:
ز عجزقدرت کارش تمام صورت بست
مصوری که شبیه تو نیم کار گذاشت،
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(زَ خوَرْ / خُرْ)
دارندۀیتیم. زنی شوی مرده و دارای کودکان خردسال. مؤتم
لغت نامه دهخدا
نوعی از آلات موسیقی ضربی است که منشاء آن از چین است و عبارت از یک صفحۀ فلزی دایره شکل است که بطور عمودی بر پایه ای آویخته شده است و با چکش چوبی بر آن نوازند
لغت نامه دهخدا
تصویری از تار تار
تصویر تار تار
ریزه ریزه پاره پاره ذره ذره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تام تام
تصویر تام تام
نوعی از آلات موسیقی ضربی است که منشا آن از چین است
فرهنگ لغت هوشیار
نیماتاج تاج پارسی است تاج کوچک مرصع بجواهر جقه، تاجی که از دیبای مرسع بجواهر سازند و بر سر عروس گذارند: (جامه ای دارد زلعل و نیم تاجی از لباب عقل و دانش بر دو شد تا ایمن از وی نغنوی (حافظ. 3678 در وصف دختر رز)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیم کار
تصویر نیم کار
کاری که نصف آن را انجام داده باشند، مزدور کارگر: (خوش بود جان و جان من خوشتر خاصه چون هست نیم کار است) (کمال اسماعیل. دیوان. چا. هند. 189)، زارعی که بموجب عقد مزارعه نیمی از شاگرد محصول زمین دیم را میگیرد، شاگرد، هر چیز ناتمام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیم دار
تصویر نیم دار
کار کرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یتیم دار
تصویر یتیم دار
دارنده یتیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیم بان
تصویر تیم بان
کاروانسرادار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نیم تاج
تصویر نیم تاج
نوعی وسیله زینتی شبیه تاج نیمه که بر سر عروس می گذارند
فرهنگ فارسی معین
چوب نوک تیز و کوتاهی که در زمین فرو کنند تا نشای کاهو و گوجه
فرهنگ گویش مازندرانی
زمان تخم پاشیدن گندم و جو
فرهنگ گویش مازندرانی
طویله، اصطبل
فرهنگ گویش مازندرانی
کارهای مربوط به کشتزار برنج از شخم و مرزبندی
فرهنگ گویش مازندرانی
خروسی که در نرینگی و جنگندگی و نیرو و هیکل و زیبایی در بین
فرهنگ گویش مازندرانی
دانه دانه، قطره قطره، نم نم باران
فرهنگ گویش مازندرانی
کسی که تخم کدوی گرفته شده را در آب شستشو دهد
فرهنگ گویش مازندرانی
ظرف چوبین مخصوص حمل خزانه ی برنج برای نشا
فرهنگ گویش مازندرانی
پراکنده و متفرق
فرهنگ گویش مازندرانی
خانه ی گلی، تلار
فرهنگ گویش مازندرانی
از انواع عقاب ریز جثه
فرهنگ گویش مازندرانی
بادانه، تخم دار، دانه دار
فرهنگ گویش مازندرانی
تخم آدمی، اولاد، اعقاب
فرهنگ گویش مازندرانی
خزانه ی بذر شالی
فرهنگ گویش مازندرانی
صوتی برای دور کردن سگ
فرهنگ گویش مازندرانی